عشق مامان و بابا

درد و دل ....

سلام پسری مامان خوبی جیگر گوشم راستش چند  روز پیش  که رفتم دکتر و ازمایشاتتو نشون  دادم دکتر گفت همه چیه  فسقلی خوبه  فقط خودت یکم فشارت بالاست (که از اول بارداری 13 روی 8 بوده) بهم قرص اسپرین داد که بخورم راستش نمیدونم از وقتی تو اومدی تو دلم مامان جونی من همش مراقبتم دل نگرانتم که یه وقت تو دردونه جونم چیزیت نشه مامانی به خاطر همین از امروز دارم غذای بی نمک درست میکنم که بابا جونیتم الهی قربونش برم مجبوره  بخوره و اصلا گله شکایت نمیکنه و تصمیم گرفتم دیگه شیرینی و چیزای شور نخورم به جاش مویز و میوه و کلی چیزای مقوی دیگه میخورم برات چنتا ختم قران هم برداشتم که صحیح و سالم باشی نفس من انشالله این ...
30 بهمن 1400

سونو آنومالی و تعیین جنسیت

روز شنبه 23 بهمن وقت سونو انومالی از دکتر شریف زاده داشتم به خاطر شلوغی و شرایط کرونا سونوی قبلی که دکتر کاشانی بود نرفتم و دکترم گفت  این دکترم خوبه صبح مرخصی گرفتم ساعت 7:30 آماده شدیم که بریم به سمت بیمارستان ارجمند  تو راه خیلی ساکت بودم مهدی گفت چرا اینقد ساکتی اینجوری خیلی اذیت میشما  ولی نمیدونه  من تو دلم خیلی استرس داشتم و چون در این مورد خیلی اذیتش کرده بودم دوس نداشتم استرسمو بهش منتقل کنه ولی خب هم هیجان داشتم که میبنمش و بلاخره میفهمم جنسیتش چیه  هم استرس که سالم باشه  که بهش گفتم یه بستنی با شکلات کاکائویی برام بخر که نفس طلا بیدار و خوشحال شه و خودشو نشون بده بهمون  رفتم داخل بیمارستا...
25 بهمن 1400

سونوگرافی NT و غربالگری اول

روز سه شنبه 7 دی وقت سونوگرافی داشتم خیلی خوشحال بودم که دارم میام تو رو ببینم اخه کوچولوی مامان هنوز لگد نمیزنی که بفهمم  دارم اذیتت میکنم یا جات خوبه ساعت 11:30 از سرکار رفتم سونوگرافی کاشانی اونجا دیدم چقدر شلوغه منشی گفت باید صبر کنی تا 3:30 نوبتت بشه منم زنگ زدم مهدیم گفتم بیا دنبالم بریم خونه بعد بیام دروغ چرا یکمی استرس و هیجان داشتم اخه این سونو برای سلامت تو عزیزدلم بود ساعت 3:30 که شد بازم اونجا کلی منتظر شدم منشی گفت بایدبستنی بخوری تا بچه تکون بخوره مهدیمم رفت یه بستنی و رانی خرید من تو محوطه راه میرفتم و تو سرما بستنی میخوردم  با بابا مهدی خندیم کی تو این سرما اخه بستنی میخوره ...
25 بهمن 1400

پا قدم نی نی کوچولو

چد وقتی میشد که بابا مهدی میخواست یه ماشین خوب بگیره که هم جادار باشه هم  خوب باشه ولی پولمون نمیرسید یا باید ماشین پزو میگرفتیم که خب ما دوست نداشتیم ولی از وقتی تو خودتو جا کردی تو دل مامانی یهویی پولمون جور شد که 18 آذر بابایی رفت ماشین تارا  رو قولنامه کرد و با همون ماشین اومد سر کار دنبالم اینا همه پا قدم توعه عزیز دل مامان که نیومده داری روزیتو همراه خودت میاری نفس من ...
22 بهمن 1400
1